بهار سال 88 در مجله جهان کتاب، نقدی بر کتاب" مازندرانی و سنسکریت کلاسیک - نشر چشمه- 1387" تالیف اینجانب درج گردید . متن زیر پاسخی است به همان نقد و عیناً در شماره بعدی همان مجله نیز آمده است . نویسنده نقد تحلیل تاریخ شفاهی مردم مازندران را کافی ندانست . او در بحث خود اشاره به فقدان سندی می کند که بتواند اثبات مهاجرتی از شمال هند به مازندران باشد . بر خلاف نظر ایشان ، اینجانب شواهد زبانی و اطلاعات تاریخی مطرح شده را برای اثبات مهاجرت ، کافی دانسته ام . به هر حال، حسن اتفاق یک سال بعد از آن تاریخ ، آگاه ازسندی بسیار کهن و با اهمیت به زبان ارمنی شدیم .... . .
مقدمه : این مقاله ، خاصه دهستانی است با نام "اِسفیوَرد شوُراب" و یا " شوُراب اِسفیوَرد" که در زبان عامه مردم همان "اِسپه وَرد شوُراب" است . موقعیت جغرافیایی و اهمیت این دهستان، برای آن ها که مقیم مازندرانند و یا به ویژه ساروی و قائمشهریند روشن است . در خلال نوشته های پیشین هم ،البته به این برنجستان بزرگ توجه داده ایم، ولی به این امید که بحث مشخص تاریخی پیرامون آن ، باعث شود که علاقمندان به موضوع مورد نظر بیشتر توجه کنند ، مقاله پیش رو را تقدیم می کنیم .
استاد دکتر منوچهر ستوده را همه می شناسند و نیازی به معرفی ایشان نیست . هم ایشان و هم استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی در ملاقات های حضوری که افتخار آن نصیب من شد، دقت و توجه خاص نسبت به تحقیقات انجام گرفته از سوی اینجانب نشان داده اند . برای هر دو بزرگوار آرزوی سلامتی می کنم . مطلب زیر یادداشتی به خط استاد منوچهر ستوده و خطاب به اینجانب است :
در ایران گاو بومی مازندران و گیلان به گاو جنگلی موسوم است و با دیگر نژادهای گاو بومی در ایران تفاوت دارد . مثلاٌ ، هم گاو نر و هم گاو ماده شاخ دارند . در جنس نر کوهانی بر جسته روی شانه ها به چشم می خورد و اختلافی فاحش و غیر عادی به لحاظ وزن و قد بین نر و ماده وجود دارد .
( چرا واژه های مشترک مازندرانی و سنسکریت فراوانند ؟)
در کتاب "مازندرانی و سنسکریت کلاسیک " به قلم نگارنده ، قریب به چهارصد واژه مازندرانی با واژه های سنسکریت مطابقت داده شد . دراین مقاله، به چهل واژه دیگر مازندرانی توجه می کنیم . علاقمندان به این نکته توجه کنند که فونتیک بکار رفته ، فونتیک هاروارد- کیوتو است(H-K ) . فونتیک هاروارد- کیوتو ، تفاوت هایی با فونتیک مرسوم دارد . در متن به بعضی از این تفاوت ها اشاره شده است . در ضمن واژه های سنسکریت که با چهل واژه مازندرانی مورد نظر مطابقت داشته اند ، معنایشان در ادامه همین مقاله، به انگلیسی آمده است . مرجع ما فرهنگ دیجیتالی دانشگاه کلن آلمان(( Cologne Digital SanskritLexicon )) است.
مهاجرت وسیع و تاریخی و در عین حال تدریجی از شمال هند به صفحات شمالی ایران، رویدادی واقعی است . دلائل وقوع این مهاجرت که مدتی طولانی هم ادامه داشت ، یافته هائی است که به ترتیب به آن ها اشاره می کنیم:
اول یافته هائی که دستاورد فهم تاریخ شفاهی مردم مازندران است .این یافته ها تا کنون از سوی نگارنده به صورت کتاب و مقالات متعدد، به علاقمندان تقدیم شده است1
دوم سندی مهم وبا ارزش که نوشته ای بسیار کهن به زبان ارمنی است و تا کنون از وجود آن بی خبر مانده بودیم . نزد علاقمندانی که تاکنون برخورد تحلیلی به تاریخ شفاهی را کافی ندانسته اند، این سند ، مفید و با اهمیت تلقی خواهد شد .
سوم همگونی نژادی مردم مازندران ، گیلان و مردم جنوب قفقاز و علاوه بر آن نزدیکی نژادی مردمان شمال هند با نژاد اروپایی یا به اصطلاح قفقازی است که به اثبات هم رسیده است . این مطالب، اطلاعات با اهمیتی را در اختیار ما قرار می دهد . گزارشات در این باره طی چند سال اخیر به توسط پژوهشگران منتشر و در نشریات علمی منعکس نیز شده است
مطلب اول ومطلب سوم را پیش تر با علاقمندان در میان نهاده ایم ، در این جا فقط به اشاراتی موجز، در مورد هر کدام بسنده می کنیم ولی به مطلب دوم که موضوع آن مبتنی بر سندی است کهن و ما به تازگی از وجود آن آگاه شده ایم ، در جای خود ، نگاه بیشتری خواهیم انداخت .
گزارشی از سوی پژوهشگران دپارتمان ژنتیک انستیتو ماکس پلانک آلمان با برخورداری ازهمکاری دو پژوهشگر ایرانی ، در سوم آوریل 2006 ، منتشرگردید1. در این مقاله ،اطلاعات ژنتیک مردم مازندران وگیلان ، با دیگر مردمان ایران ، مثل ساکنین تهران مقایسه شد . در عین حال این اطلاعات با داده های ژنتیکی مردمان جنوب قفقاز(مردمان ارمنستان و گرجستان و جمهوری آذربایجان)هم مقایسه گردید . معلوم شد به لحاظ شاخص ژنتیکی mtDNA ،یعنی شاخصی که انحصاراً از طريق مادر به فرزند می رسد، مردم مازندران و گیلان با ایرانیان درون حوزه جغرافیایی خود شباهتی نزدیک دارند . ولی برخلاف انتظار ،به لحاظ کروموزوم وای.( Y chromosome) که انحصاراً از طريق پدر به فرزندان ذكور مي رسد، همان مردم ، یعنی مردم گیلان و مازندران شباهتی نزدیک به مردم جنوب قفقاز دارند . همان پژوهشگران، در نتایج تحقیقات خود براین ادعا صحه می گذارند ، که اجداد مازندرانیان و گیلانیان مردمانی مهاجر از جنوب قفقازند3 .
نگارنده خود گويشور زبان مازندراني است و طي چند سال اخير، در بازشناخت بسياري از واژه هاي مشترک اين گويش با زبان سنسکريت(کلاسيک) تلاش نموده است1. واژگان و اصطلاحاتي که ظاهراً در ديگرزبان هاي ايراني به چشم نمي خورند و قريب به اتفاق آنها ،خاص گويش مازندراني اند. فراواني واژگاني از اين دست به حدي است که اين احتمال را مطرح مي سازد که ارتباط اين دو زبان ، بسيار نزديک تر از آن است که قبلاً تصور مي شد . تا آن جا که صحت فرضيات پيشين در مورد منشاء گويش مازندراني و تاريخ مازندران و حتي نکات مهمي از تاريخ ايران قبل از اسلام، به زير سوال مي رود . در اين پژوهش تسلط به زبان و يا گويش مادري، آگاهي به اصطلاحات دامداري و اصطلاحات در کشت سنتي برنج و آگاهي به نامواژه ها در شبکه هاي کهن آبياري در حوزه تجن، امتياز مهمي براي نگارنده بوده است . همچنين آشنايي به تاريخ شفاهي مردم ناحيه و آگاهي در حد لازم به تاريخ ايران و هند، سبب گرديد که نگارنده در اين راه، با اطمينان گام بر دارد. موضوع اين مقاله نکته اي مرتبط با دستور زبان است و آن ، اشاره به يک همانندي خاص در دستور زبان سنسکريت با گويش مازندراني است .
تاريخ اقوام مختلف سرزمين ايران ، اقوامی که به يکديگر پيوند خورده اند و ايراني نام گرفته اند، چندان شناخته شده نيست. در کار تاريخ نگاري ما غفلتي بزرگ، همچنان به چشم مي خورد و آن کم توجهي و يا بي اعتنايي به تاريخ شفاهي است . درمورد مازندران اين بي اعتنايي آشکارتر است.
در مازندران و در زبان مردم اين ناحيه و در ادبيات کشاورزي و دامداري اين مردم که از اعماق تاريخ شان سرچشمه مي گيرد رازهايي نهفته است . فقط کافي است که پرسيده شود ،کشت برنج در مازندران کي آغاز شد؟ يا اين که از خود بپرسيم، گاوهاي مازندراني(گاو هاي جنگلي) که با گاو هاي ديگر در فلات ايران تفاوت دارند ،از کجا آمده اند؟ و يا اين که ، تمدن در مازندران و مناطق پوشيده از درختان در هم تنيده آن، توسط چه کساني و از کي آغاز شده است؟ به ويژه اگر بدانيم مناطق انبوه جنگلي ،قبل از وفور ابزار آهني، پذيراي تمدن و سکونت مردمي کشاورز، نبوده است .
کتاب کليله و دمنه و يا پنچه تنتره بدون ترديد يک اثر فرهنگي بزرگ است . اين کتاب در سر تا سر جهان و به تمامي زبان هاي مهم ترجمه و منتشر شده است و اساس کار در اغلب موارد مستقيم و يا غير مستقيم بر ترجمه اي عربي از اين کتاب استوار بوده است .
ترجمه عربي اين کتاب که گفته مي شود شاهکاري در ادبيات عرب نيز محسوب مي شود به قلم نابغه بزرگ ايراني ابن مقفع است . او کتاب را در قرن هشتم ميلادي از زبان پهلوي(فارسي ميانه) به عربي بر گرداند
در شاهنامه فردوسي داستاني از غارت مازندران به توسط پادشاه کياني ـ کيکاوس ـ آمده است1 . اين داستان شرح وقايعي است که با دیگر سرگذشت های حماسی، تفاوتي سوال برانگيز دارد . در عکس العمل رستم به اعتراض دشت بان مازندراني که اسب رها شده (رخش)به کشت مردم زيان رسانده است ،می بينيم پهلوان شاهنامه در واکنشي سخت ، گوش دشت بان را که از قضا رستم را نمي شناسد و از هويتش بي خبر است ، از جاي مي کند . پيدا است چنين رفتار از سوي پهلوان ، به محتواي حماسي داستان لطمه مي زند و هميشه این خشونت نا بجا، مورد سوال خوانندگان شاهنامه نيز بوده است.