کلیله و دمنه کتابی است که شهرت جهانی دارد و آن را برخاسته از کشور هـنـد قلمداد می کنند. شاید عجیب باشد اگر بگوییم از دیرباز فقط این ایرانیان بوده اند که مطابق تعبیر خود از متنی کهن1، کلیله را به هندوستان ، کشوری در شبه قاره هند نسبت داده اند . جستجوی طولانی شرقشناسان برای یافتن سابقه یی از کلیله در کشور هند، اساساً مبتنی بر چنین تعبیری بوده است 2. عالمان و شرقشناسان از اوائل قرن نوزده تا به امروز به دنبال سابقه یی مستقیم برای کلیله در هند بوده اند و طی این مدت هیچ زمان این گمان را به خود راه نداده اند که چنین گزارشی از سوی ایرانیان ، ممکنست جایی برای تردید داشته باشد . آنها با یک فرضیه نادرست به تلاش جهت یافتن کتابی و یا سابقه یی مکتوب در پیوند مستقیمبا کلیله در هند ادامه دادند و تا کنون هم به شواهدی محکم دست نیافه اند و جز فرض و احتمال چیزدیگری برایشان باقی نمانده است3 . بر اساس یافته های ما ، چنین نسبتی ، این که کلیله از هندوستان آمده است ، یک اشتباه بزرگ تاریخی محسوب میشود . شواهد حاکی است کلیله برآمده از مازندران باستانست ؛ همان مازندران که ایالتی خود مختار متعلق به ایران عهد اشکانیان و عهد ساسانیان بوده است . همان شواهد نشان میدهند، ناحیه ای عمده از مازندران امروز در عصر کهن، موسوم به هندوستان4 و زبان محلی مردمش نیز مطابق سندی تاریخی که بدان اشاره خواهیم نمود ، به هندی موسوم بوده است ، هندی شمردن کتاب و دادن نام هندی به زبانی که با آن نوشته شد همه به همین خاطر بوده است . سعی ما است تا با استفاده از مستندات تاریخی و تحقیقات میدانی ، این واقعیت مهم و تاریخی را پیش چشم همگان بگذاریم .
ده ها مقاله در طول دهه اخیر و سال هایی جلوتر از آن ، به همین قلم منتشر شده است که تلاشی بود در آغاز، معطوف به واژه های اصیل در زبان مازندرانی و اصطلاحات خاص این زبان و نکاتی حائز اهمیت از گرامر و جنبه هایی از تاریخ شفاهی و نیز ادبیات زبان مازندرانی که همه این مطالب محتوای چند کتاب شدهاست5
اثبات تفاوت زبان مازندرانی با فارسی و این که مازندرانی زبان است حرف تازه بی نیست . مدت هاست که پژوهشگران ابراز می کنند ؛ مازندرانی اصول و قواعد خاص خود را دارد و به اصطلاح لهجه یی از زبان فارسی نیست ، اما همان پژوهشگران ، به تاریخ زبان مازندرانی توجهی چندان نشان نداده اند ، اگر کسی در این باره چیزی گفت به اعتقاد بسیاری از کارشناسان بی اساس و بی پایه بوده است . ایرانی بودن زبان مازندرانی و دسته بندی آن در جمع زبان های شمال غربی که همیشه تکرار می شود به تنهایی تاریخ زبان مردم مازندران را برای مان آشکار نمی کند .
عالمی زبانشناس که نوشته هایش در مورد زبان مازندرانی جدی گرفته می شود6 ، می نویسد که " هیچ گونه اطلاعات مستقیمی در مورد تاریخ زبان مازندرانی وجود ندارد " . او می گوید" فرایندهای توسعه تاریخی می تواند تنها با مقایسه آن با دیگر زبان های ایرانی ، باستانی و مدرن ترسیم شود." حقیقت اینست به تدبیری که او در پیش رو گذاشت و اصولاً به چنین پیشنهادهایی عمل نشد و این نوعی کوتاهی از سوی ما بوده است زیرا که شفاهیات مردم بومی در دسترس است ، مانند نام ها و اسامی تفکر برانگیز جای ها و اماکن سنتی، اسامی مراتع ،نام نهر ها و رودخانه ها و کوه ها و دشت ها که همه را می توان همیشه از زبان مردم شنید . ادبیات محلی و اصطلاحات خاص زبانی و اصطلاحات خاص در کشاورزی ودامداریو نام های سنتی مربوط به سلاح و ابزار کار، همیشه از زبان مردم بومی شنیده می شود . نام های کهن از لوازم زندگی و اشیا در خانه و اجزاء پیرامون خانه های سنتی روستا و نام مصطلحبرای درختان جنگلی هنوز در زبان مردم جاری است. کشت آبی و خشکه زاری و حتی نام علف های هرز نکات جالبی را عرضه می کند .پس از جستجو ها و با ثبت آنچه که می بینیم و می شنویم و در کنار موضوعاتی دیگر که به دنبال خواهیم گفت ، پژوهشگر می تواند با تاریخ منطقه و تاریخ زبان مازندرانیبیشتر و بیشتر آشنا می شود.
پژوهشگر هر که باشد با تاریخ تمدن بشر آشناست ، می داند در گذشته های دور ، در اقلیم جنگل ، مثل همان اقلیم که مازندران را در احاطه خود دارد ، تمدن بدون کارگرفت ابزار ساخته از آهن ، امکان پذیر نبوده است . مناطق متعلق به فلات ایران که خارج از جلگه ی ساحلی دریای مازندران است ، کانون اولیه تمدن های عصر مفرغ بوده ست ، اما تمدن در مازندران، تنها به مدد رونق آهن و ابزار آهنی امکان پذیر می شده است، بر این اساس پژوهشگر می تواند با توجه به عصر و زمانه رونق آهن در منطقه، به زمانه و تاریخ آغازتمدن در مازندران ؛ به معنای علمی آن پی بَبَرد . همان پژوهشگر ، اگر در مورد سنسکریت کلاسیک یعنی زبان باستانی مردم هند ، علاقه مندی نشان دهد ، بطور حتم ارتباطی معنی دار را بین زبان مازندرانی و سنسکریت ییدا خواهد کرد و اگر از تاریخ کشت برنج مطلبی بداند و بداند که کانون مهمانتشار فرهنگ کشت برنج، ناحیه ای در شبه قاره هند است ، در خواهد یافت بعد از حمله اسکندر بهایران ، و شکل گیری ارتباط یونانیان با امپراتوری نوخاسته هند در عصر سلوکیان، کشت و کار برنج در شمال ایران مرسوم می شود ،از این راه پژوهشگر به مطالب تازه ای از تاریخ مازندران ، از قومیت مردم آن و ریشه های زبان مازندرانی دست پیدا می کند .
تحقیقات میدانی در کنار مستندات تاریخی نتایجی سودمند دارد . عالم هند شناس ایرانی دکترفتح الله مجتبایی معتقد است شهر هایی بودایی نشین در مشرق ایرانکم نبوده اندمثل سمرقند و بخارا7 که وجه تسمیه شان بر خاسته از زبان هندوان است. نباید برای ایشان عجیب باشد اگر بگوییمکه بر اساس مستندات تاریخی و بر اساس تحقیقات میدانی ، حضور مردمان بودایی و هندو در شمال ایرانو تا ارمنستان کهن نیزاکنون برایمان مسلم شده است8.
از کج فهمی های بزرگ اینست که در نگاه بسیاری ، مازندران مورد اشاره شاهنامه ، همین مازندران نیست و مازندرانی است که به جا های دور تعلق دارد گاهی درمغرب9 ، گاهی در مصر و شام ، گاهی در شبه قاره هند ، گاهی نیز در یمن!. جالب است که هرگز این مدعیان برای روشن شدن موضوع ، به تاریخ وحافظه تاریخی مردم، حتی مردم همان مناطقی که اشاره می کنند کمترین مراجعه ای نداشته اند . کج فهمی بزرگ دیگر نسبت دادن کلیله و دمنه به شبه قاره هند است به جای مازندران و ایران ، به این دلیل که شاهنامه فردوسی و غررالسیر ثعالبی ، کلیله و دمنه را به جایی موسوم به هندوستان نسبت داده اند ؛ هندوستانی که شاه آن مطیع شاهنشاه ایران و ایالتی خراجگزار بوده است. با وجود بسیاری از تناقضات ، آن ها هنوز از خود نمی پرسند آیا جایی از ایران در گذشته یی دور موسوم به هندوستان نبوده است ؟
جستجو های ما نشان می دهد ، به خاطر سکونت مردمانی مهاجر از شمال هند که از قضا تمدن برنجرا در مازندران بنیاد نهاده اند ،در ایران و در محدوده مازندران امروز ، در گذشته های دور10 که به اشکانیان میرسد ، ایالتی موسوم به هندوستان شکل می گیرد که زبان مردم آن نیز قرن ها به هندی موسوم بوده است . در گذر تاریخ به سبب تعارضات دینی و تحول درآیین ، همان ایالت بعدها به اسامی تازه ای تغییر نام پیدا می کند . انتساب کلیله به کشور هند که گمانی رایج است محصول فراموش شدن خاطره های تاریخی از ایالتی با نام هندوستان ، در شمال ایران است . یعنی به اشتباه گرفتن کشور هند با هندوستانی که متعلق به کشور ایران بوده است !
مقابله با سوء تفاهمی که دامن گستر است و باعث شد تا شاهکاری فرهنگی متعلق به ایران به کشوری دیگر منتسبشود، شاید امری دشوارباشد اما نگارنده امیدوار است ، استدلال بر اساس تحقیقات میدانی و تاریخ شفاهی و نیز مراجعه به مستندات تاریخی سرانجام توفیق پیدا کند و حرف حساب به کرسی بنشیند ،.باشد که توجه بیشتر مورخان و دانشمندان به موضوعی چنین با اهمیت ، سرانجام حاصل دهد و گوهر تابناک کلیله به جای هندوستان بر تاج پر افتخار فرهنگ ایران بدرخشد .
آنچه که در کتاب پیش رو آمده جمع مقالاتی اغلب کوتاه است بعضاً منتخب از آثارقبلی نگارنده که طی سال های اخیر انتشار یافته ، هر کدام به ترتیب تاریخ انتشارآمده اند . با توجه به هدفی مشترک که هر مقاله دنبال می کند ، بعضی سخن ها به ناگزیر تکراری است ، بدین خاطر از خوانندگان محترم طلب پوزش می کنم .
ساری - فروردین 1400
پانوشت :
1-اشاره ما به روایت فردوسی در شاهنامه و به نقل قول ثعالبی در غررالسیر ، از کتاب کلیله و دمنه است . مرجع هر دو ، مکتوبی کهن به زبان فارسی بوده است . هر دو مورخ تقریباً همزمان بوده و قرائتی یکسان از آن مکتوب کهن داشته اند . ترجمه کلیله به پهلوی در قرن ششم میلادی اتقاق افتاد یعنی قرنی که مازندران ؛ ایالت خودمختار در آن قرن، به اصطلاح گشوده شد و این اتفاق پنج تا شش قرن جلوتر از زمانه فردوسی و ثعالبی است. نکته ای که نباید فراموش شود همینست که اشاره رجال فرهنگی و ادبی به تاریخ و سرگذشت کلیله ، همه قرائتی است یکسان ، از متن آمده در دو اثر متعلق به فردوسی و ثعالبی ..
2- از نگاه شرق شناسان کتاب کلیله از جمله اسناد و منابع معتبر تاریخ روابط تمدن هاست. فرانسیس دوبلوا FRANCIS DE BLOI که یک شرقشناس اروپایی است در کتاب خود " برزوی طبیب و منشا کلیله و دمنه" به ترجمه دکتر صادق سجادی ، مینویسد : پیگیری تاریخ این کتاب یکی از فیروزی های بزرگ در عرصه خاورشناسی سده نوزده به شمار میرود .او چنین یاد می کند که سیلوستر دوساسیSilvester de Sacy در 1816با انتشار متن عربی کلیله ، بنیاد گذارتحقیق در مسائل حول کلیله می شود و تئودور بنفی Theodor Benefyنخستین طرح جامع بررسی تاریخ کلیله را تنظیم و عرضه کرد . دوبلوا معتقد است که کشف دست نویس های متعدد ضمن پژوهش دانشمندانی مانند گویدی Guidi و نولدکه Noldekeو شولتزSchulthess و هرتل Hertleو ..... ، تصویر روشن تری از تاریخ کلیله و دمنه به دست داده است واضافه می کندکه در 1914 هرتل گزارشی مشتمل بر نتایج یک سده تحقیق در باره این کتاب را منتشر ساخت .دوبلواادامه می دهد و می گوید که پژوهشگران سده 20 مبه حقایق دیگری دست یافتند که برخی از آن نتایج را تغییر و یا بسط داده ، ولی بیشتر آن نتایج تا امروز هم معتبر به شمار می روند . خاطر نشان کنیم با وجود افزون بر یک قرن پژوهش ، موضوع منشا کلیله هنوز به نتایجی رضایت بخش نرسیده است.از همین رو است کهدر سال های پایانی قرن بیستم ، فرانسیس دوبلوا پژوهشگر برجسته امروز اروپا خود در زمینهمربوط به تاریخ کلیله ،به کار ادامه می دهد و نتایج زحمات خود را منتشر می کند . اوبر اساس جستجوهایش در کتاب خودکه در 1990 منتشر شد می نویسد اگر منابع نهایی کلیله می باید در هندوستان جستجو گردد نقطه فرود کتاب خاور نزدیک، ایران استاما او هنوز معتقد است برزویه طبیب که نگارنده متن پهلوی کلیله است برای منظورخود سفری به هندوستان در شبه قاره هند می کند .به باور ما کتاب کلیله و دمنه برآمده از هندوستانِ متعلق به ایران باستان ، یعنی ایالت خودمختار مازندران بوده است و در این ایالت بود که کتاب کلیله در دسترس برزویهقرار گرفت .
3- نمودار زیر( شماره 1) در نامه فرهنگستان بهار سال 75 – شماره 5 – صفحه 95 به قلم حسن رضایی باغ بیدی ، خلاصه یی از روابطمیانپنچه تنتره ها آمده است که با تحریر های متفاوت شناخته می شوند . اولاً ، آن دسته از پنچه تنتره ها که سابقه کلیله محسوب می شوند همه فرضی اند و موجودیت تاریخیشان به اثبات نرسیده است . دوم ، مهم ترین و کامل ترین پنچه تنتره موجود ، سن و سال و سابقه یی کوتاه تر از کلیله و متفاوت با آن دارند . این تفاوت به چندین قرن می رسد . سوم ، این که حجم مطالب و اصولاً قصص مندرج درکامل ترین پنچه تنتره ها، فقط با نیمی از محتویات کلیلهبرابری می کند و یا کم تر از آنند ، به نحوی که اینگونه باید گفتپنچه تنتره جزیی از کل است و کل در اینجا همان کلیله و دمنه است . تعجب برانگیز است نویسنده ایرانی دکتر حسن باغ بیدی از اساتید دانشگاه تهران حتی از بردن نام کلیله در نمودار شماره 1 خودداری نموده است و کلیله را پنچه تنتره یی برگردان شده به پهلوی موسوم می کند!
نمودار شماره 2 در کتاب " برزوی طبیب و منشا کلیله " نوشته فرانسیس دوبلوا و ترجمه دکتر صادق سجادی چاپ اول 1382 صفحه 30 آمده است . این نمودار در آخرین سال های قرن بیستم ارائه گردید که رابطه کلیله با آثارفرهنگی هند را متفاوت بانمودار اول نمایش می دهد .به زعم مادر مقایسه با استنتاجات قبلی که در نمودار اول خلاصه میشود ،استنتاجات این شرق شناس ( نمودار دوم ) به واقعیت نزدیکتر است اما هنوز او،از یک واقعیت مهم ؛ از سرگذشت هندوستان ایران یعنی مازندران باستان ، بی اطلاع است و بدین خاطر نسخه سریانی کلیله را نه ترجمه یی از هندی (مازندرانی ) بلکه آن را ترجمه یی از روی نسخه پهلوی کلیله گمان می کند و قول مترجم سریانی را که عنوان می کند کارش ترجمه یی از نسخه هندی است نادرست می داند و آن را رد می کند .
4- به عقیده مورخان،واژه هندوستان واژه ای فارسی است و مصطلح شدن آن به احتمال در قرن های اولیه پس از میلاد بوده است . شاید کهن ترین و موثق ترین نمونه تاریخی کاربرد این واژه ، به تاریخ قرن سوم میلادی در کتیبه شاپور اول پادشاه ساسانی در نقش رستم است ، بر دیوار بنایی موسوم به کعبه زردشت ، در این کتیبه هندوستان ایالتی متعلق به امپراتوری ساسانی است .
5-ر.ک. مقاله " نگاهی نو به روایت های شاهنامه از مازندران " در همین کتاب- زیرنویس شماره 15
6-زبان مازندرانی – پروفسورو. راستارگویِوا . V.S.Rastorguyeva- 2011- دانشگاه لامونوسف – مسکو- به نقل از کتاب " پژوهش هایی در باره ی کرانه های دریای کاسپین " به سرپرستی طیار یزدان پناه لموکی - مترجم مقاله مسعود حقانی پاشاکی 1398
7-هند در هویت ایرانی – گفت و گو با استاد فتح الله مجتبایی-مهدی جامی بی بی سی مرداد 1385
-توضیح : تپه های گنبدی شکل ساخته انسان در گوشه گوشه های مازندران شرقی به ویژه اطراف ساریفراوانند کهمردم آن را "دین " می نامند . آن ها دارای مشخصاتکامل " استوپا " ها در آیین بودایی اند . استوپا یادمان و آرامگاه به حساب می آمد و ساخت و نگهداری آن ها برای باورمندان به بودا جنبه عبادی داشت .نگارنده این مطلب را طی مقاله ییدر سال 1396 به عنوان " تپورستان و تپور در کجا ریشه دارد ؟" منتشر نموده است .
8-نگارنده بارها در مقالات خود به موضوع مهاجرت شالیکاران هندی به شمال ایران پرداخته معتقد است که داستان هفتخوان رستم برخورد عوامل حکومت وقت ایران با اعقاب مهاجرین است که مردمی دگرآیین در عصر ساسانیان محسوب می شدند . جنگی مذهبی ( هندو – مسیحی )پیش از آن ، در نزدیکی های شمال ایران در ارمنستان نیز اتفاق افتاد . کتاب تاریخ تارُن به روایت زنوب گلک کشیش آسوری ( Glak -zenobious).رویارویی نوآیینان مسیحی به راهبری قدیس معروف گریگوری منور (Gregory The Illuminator)با اعقاب مهاجرین در ارمنستان قدیم را شرح می دهد . وقوع جنگ، در آغاز قرن چهارم میلادی است . ذنوب گِلک ، جنگ در تارُن(Taron) ایالتی از ارمنستان سابق واقع در ترکیه امروز را ،به تفصیل روایت می کند . میدانیم که مهاجرت از شمال هند به ارمنستان قدیم و مهاجرت هندوان به شمال ایران تقریباً همزمان بوده است ، وقوع جنگ مذهبی در ارمنستان دو قرن زودتر از وقوع جنگ در شمال ایران ( در مازندران ) رخ داده است . جنگ مازندران همان هفتخوان رستم است یا همان گشودن مازندران ؛ شکلی اسطوره یی از تجاوز تاریخی کیوس یا کاوس ؛ شاهزاده ارشد ساسانی به مازندران که ماجرای آن در قرن ششم میلادی اتفاق افتاد.
9-این نقل قول ها شاید بیشتر بر اساس جهت یابی کاتبان عصر کهن است که ساکن بخش های شرقی ایران آن زمان بوده اند ، مثلاً غزنین که اگر کاتبان عصر کهن آن را مبدا جهت یابی اختیار می نمودند، مازندران و شام و یمن و مصر همگی در مغرب قلمداد می شوند . این که مازندران در مغرب استشاید برآمده از چنین گمانی توسط آنان بوده است .
10-در کتاب بن دهش که گفته می شود کتابی بازمانده از عصر ساسانیان است مطلبی است گرچه آمیخته با تعصب اما نشان می دهد موقعیت مازندران ناحیه ای در درون ایران بوده مازندرانیان نیز به آیینی دیگر بوده اند . : "مازندرانیان در آنجا (مازندران )عده یی خارجی به شمار میرفتند .. ایشان از پدرانی که غیر از اجداد ایرانی و اعراب بوده اند پیدا شده اند . " (از مقدمهکتاب مازندران و استر آبادتالیف یاسنت لویی ، ترجمه وحید مازندرانی )