کتاب کليله و دمنه و يا پنچه تنتره بدون ترديد يک اثر فرهنگي بزرگ است . اين کتاب در سر تا سر جهان و به تمامي زبان هاي مهم ترجمه و منتشر شده است و اساس کار در اغلب موارد مستقيم و يا غير مستقيم بر ترجمه اي عربي از اين کتاب استوار بوده است .
ترجمه عربي اين کتاب که گفته مي شود شاهکاري در ادبيات عرب نيز محسوب مي شود به قلم نابغه بزرگ ايراني ابن مقفع است . او کتاب را در قرن هشتم ميلادي از زبان پهلوي(فارسي ميانه) به عربي بر گرداند
اين واقعيت تاريخي که نسخه پهلوي اين کتاب برگرداني از زبان مردم هند باستان بوده است قابل ترديد نيست ولي ازاصل کتاب و نام مولف و هم چنين زمان تدوين کتاب اطلاعي در دست نيست. در اين زمينه دانشمندان هندي و شرق شناساني بزرگ دست به جستجو زده اند ولي تلاش آن ها به دستاوردي قابل توجه منجر نشده است . شايد موثق ترين سخن همان است که گفته اند کتاب در فاصله زماني يکصد سال پيش و تا پانصد سال بعد از ميلاد تدوين شده است .
براي آن که خوانندگان به نکات مهم متعلق به اين کتاب حضور ذهن پيدا کنند، خلاصه سرگذشت کتاب را از دو دايره المعارف معتبر در پيوست به همين مقاله آورده ايم .
در اينجا فقط به بخشي از شرح لغت نامه دهخدا در مورد کتاب کليله اشاره مي کنيم :
((...... حکايات پنجگانه نيز که «پنج تنتر» يعني پنج کتاب نام دارد تهذيبي است از مجموعه ٔ قديمي ديگري که بعقيده ٔ «هرتل » مستشرق آلماني بتوسط يک نفر برهمن در حدود سنه 300 م . تأليف شده است . يک نسخه از اين مجموعه يعني پنج تنتر بقول مشهور در عهد انوشيروان (531-579 م .) به دست ايرانيها افتاد و ايرانيها آن را با بعضي داستانهاي ديگر هندي از سانسکريت به پهلوي ترجمه کردند و از مجموع آنها کتاب کليله و دمنه را ساختند - .... ))
ازعبارت فوق به روشني استنباط مي شود که از اصل کليله و يا پنچه تنتره که ايرانيان به ترجمه آن به زبان پهلوي کوشيدند اطلاعي در دست نيست . قريب به همين مطلب، عبارت زير در دائره المعارف بريتانيکا آمده است:
((....ازکتاب اصلي که به سنسکريت بوده است همچنين از نويسنده آن اطلاعي در دست نيست و تنها چيزي که در مورد آن مي توان گفت اين است که اين کتاب در فاصله زماني يک قرن قبل از ميلاد تا پنج قرن پس از ميلاد تدوين شده است و در قرن ششم ميلادي به زبان پهلوي (فارسي ميانه ) به توسط يکي از پزشکان پادشاه ايران به نام برزويه ترجمه شده است...))
چرا کليله را به هند نسبت ميدهند ؟
بديهي است که اولين حجت براي اين انتساب نقل حال از زبان برزويه است که درمقدمه عربي اين کتاب آمده و نيزدر حکايت مفصلي که شاهنامه از آن سخن مي گويد . اين که کتاب از زبان مردم هند بوده است و به پهلوي ترجمه مي شود و اين که برزويه از سفر هندوستان آن را به ارمغان آورده است .همه اين اطلاعات از زبان ايرانيان و در شرح حال اين اثر است وهمه جاي دنيا هم اين مطالب را درست انگاشته اند . در مقدمه کتاب کليله درهمه جا و به هرزبان که تنظيم شد ، ناشرين و يا مترجمين کتاب، نام برزويه طبيب و شاهنامه فردوسي و انوشيروان را به عنوان قديم ترين و مستند ترين اطلاعات از سر گذشت کتاب به خوانندگان آن عرضه مي کنند . نکته اي که در کانون توجه ما در اين مقاله است ترديد جدي در تعبير و چگونگي برداشت از همين اطلاعات است .
در زمان روي کار آمدن خسرو انوشيروان ، دوران امپراطوري گوپتا يعني عصر طلايي هـنـد به پايان خود مي رسد5 و اقوام ترک و هياطله به سر زمين هند يورش مي برند . برخورد خسرو انوشيروان با همسايگان شرقي فقط محدود به جنگ و صلح با مردماني است که ميان دو امپراطوري ايران و هند ، قبل از انوشيروان و پيش از پدر او فاصله انداخته اند . براي همگان روشن است که بخش طولاني و اعظم سلطنت خسرو انوشيروان معطوف به مرز هاي غربي ايران وصرف برخورد هاي سياسي و نظامي ومبادلات فرهنگي با روم شده است . شايد در هيچ نوشته اي معتبر جز نقل قول از ترجمه پهلوي کتاب کليله ،اشاره اي دال بر مبادله اي فرهنگي بين ايران و هند ديده نشده است. اين که در زمان انوشيروان سفيري فرهنگي از دربار ايران به امپراطوري هند مي رود ، فقط محدود به گماني بر خاسته از سر گذشت همان کليله و دمنه است که به اعتقاد نگارنده تا کنون درست تعبير نشده است وديگرمنابع تاريخي هم گواه ارتباطي از اين دست و يا نوعي ديگر، بين ايران و امپراطوري هند، در زمان انوشيروان نيست .
سوالي که مطرح مي شود اين است : حال که سابقه تبادل فرهنگي به شکل رسمي بين ايران و هند در زمان خسرو انوشيروان به چشم نمي خورد و سابقه اي روشن هم از کتاب وهم از مولف آن در کشور هـنـد شناخته نيست، نبايد خاستگاه کتاب را در جايي ديگر غير از هندوستان جستجو کرد؟ آن چه که از مبدا کتاب مي شنويم که همه از قول مترجمان ايراني است، آيا با تصوري اشتباه همراه نشده است ؟ آيا نمي توان پذيرفت که با توجه به حوزه گسترده زبان سنسکريت در عهد باستان که از مرز هاي هند فراتر مي رفت، اين کتاب خارج از محدوده هند و در فاصله اي بعيد از آن کشور و در جايي نزديک به ايران تدوين شده باشد؟
هندوان از مکتوبات عهد باستان خود به خوبي حفاظت نموده اند و کتب متعددي به زبان باستاني خود به يادگار دارند. ولي از اصل کتاب بسيار مهم شان (پنچه تنتره )، کتابي که به پهلوي برگردانده شد چرا نشانه اي را به دست نمي دهند ؟ اگر چه در فولکلورمردم هـنـد از دير باز نشانه هايي ازمحتواي اين اثر وجود داشت ولي نوشته هاي معتبرو قديمي هــنــد چرا اشاره اي به اين کتاب نمي کنند؟. اين مطلب وقتي عجيب تر به نظر مي رسد که مي بينيم در هيج جا مانعي مذهبي هم در کار نبود تا فراموش شدن کتاب مورد نظر را نتيجه امتناع مذهبي تصور کنيم .
حال بار ديگر اين سوال مطرح مي شود که آيا کليله کتابی متعلق به جایی در بيرون مرزهای هـند باستانی نیست ؟ آن جا که مردمش به سنسکریت سخن می گفته اند ولی منطقه اي بوده است تحت نفوذ و یا متعلق به امپراطوري ايران ، يعني همان جايي که نام مي بريم .
مازندران باستان
تلاش چند سال اخير نگارنده و پژوهش هاي او گوياي اين مطلب است که مردم مازندران باستان ،مهاجريني سنسکريت زبان يا زباني نزديک به آن از شمال هــنـد بوده اند که در قرون اوليه پيش از ميلاد و در زمان سلوکيان به مازندران کوچانده مي شوند. آن ها مردمي بسيار متمدن بشمار مي آمدند وبازرگانان و برنجکاران و دامداراني که به تدريج اساس حکومتي مستقل را براي خود نزديک دامغان و در حوزه تجن و سپس در مناطق وسيعي ازسواحل جنوبي درياي مازندران بر پا مي کنند1 . مي توان گفت به دليل سکونت مردمي هندو در مازندران و استيلاي آنان است که شاهنامه ابوالقاسم فردوسي در مواردي درياي مازندران را درياي هندوستان و البرز کوه را کوه هندو بر شمرده است و اين گمان گويي زماني دراز در عهد باستان رايج بود که مازندران نيزهندوستان بوده است .اين گونه نقل قول ها را فردوسي بر اساس اسنادي کهن و با رعايت امانت به نظم کشيده است .
پژوهشگري در مورد اين نکته يعني موسوم بودن مازندران به هند از سوي شاهنامه به درستي چنين مي نويسد :
" در شاهنامه بارها از کوه البرز به نام کوه هندو و ازدرياي مازندران به صورت درياي هند و از مازندران به عنوان کشور هندوان نام برده شده است و آشکار ترين اشاره به اين مطلب در داستان طرد زال و باز يافتن او مشاهده مي شود"2
حال به سوال پيشين باز مي گرديم ،نکات تاريخي که تا کنون عنوان گرديد، گمان قبلي را که کليله از هندوستان آمده ، آيا تغيير نمي دهد ؟ آيا اين احتمال وجود ندارد که کليله در ايران و به دست مازندرانيان تدوين شده باشد3 ؟آيا سفير فرهنگي انوشيروان يعني کسي چون برزويه نمي توانست قبل از مرگ پدر انوشيروان يعني قباد و به هنگام حکمراني انوشيروان بريکي از ايالات ايران، به مازندران که در آن زمان خود به هندوستان اشتهار داشت سفر کرده چنين کتابي را دريافت کرده باشد ؟
مي توان تصور کرد قبل از به زير کشيده شدن حکومت مستقل و يا نيمه مستقل مازندران ، شخصي مانند برزويه سفري به مازندران داشته ، کتابي از خاندان کهن حاکمان آن را، که بر اساس پژوهش هاي اخير نگارنده اصالت هندو داشته اند و به سنسکريت نيز سخن مي گفته اند ديده و سپس کتاب و يا ترجمه پهلوي آن کتاب را به دربار انوشيروان انتقال داده است ؟
پس از سلوکيان مردم مازندران با گذشت زمان،به قومي بزرگ و پرجمعيت بدل مي شوند4 . طبق منابع تاريخي موثق که متفق القول عنوان مي کنند ، استقلال سياسي و فرهنگي اين مردم با پايان گرفتن سلسله اشکاني و روي کار آمدن اردشير بابکان، سر سلسله ساسانيان، و حتي پس از او و جانشينان اوهم پايان نمي گيرد . تا آن که ، کاوس و يا همان کيوس فرزند قباد ساساني در نيمه اول قرن ششم ميلادي و 92 سال پيش از هجرت پيامبر اسلام مرتکب تجاوزي خونين به مازندران مي شود و به دنبال قتل و غارت وحشيانه او است که استقلال سياسي و فرهنگي مردم مازندران، مردمي که نام ديوdeva5 براي آن ها لقب بزرگان بود ، پس از قريب به هشت قرن به پايان خود مي رسد6 . با وجود اين ، قرن ها بعد از اين فاجعه هنوز هم نشانه هاي جدي از سابقه رونق فرهنگي مردم مازندران نمايان است .مي بينيم که کتابي ديگر يعني کتاب ارزشمند مرزبان نامه در قرن دهم و يا يازدهم ميلادي به توسط مرزبان ابن رستم طبري و به زبان طبري(مازندراني) تنظيم شده است، اين کتاب نشانگر فرهنگ غني مردم مازندران و مهارت آن ها درامر کتابت به ويژه نوشتن داستان از زبان حيوانات است . کتاب مورد اشاره در قرن چهارده ميلادي(هفتم هجري) به توسط نويسنده اي فارسي زبان به نام سعدالدين وراويني به فارسي بازنگاشته شده است.
مرتبه بلند کتاب مرزبان نامه، باز گو کننده فرهنگ ريشه دار مردم مازندران است و از اين رو پديداري کتاب بزرگي چون کليله از بستر فرهنگ اين مردم ، با توجه به پيشينه فرهنگي آن ها و شواهدي که پيش از اين آورده ايم نبايد دور از انتظار باشد.
نگارنده اميدوار است بر همگان روشن شود که اين متاع فرهنگي ارزشمند يعني کتاب بزرگ کليله و دمنه از زماني که خلق شد ريشه در خاک ايران و در مازندران داشته است .
اسفند 1387 - ساري
پا نويس:
1- براي آگاهي از مطلب، ر.ک. دوکتاب منتشر شده از سوي نگارنده که نامشان در کتابنامه آمده است. و مقاله کوه اسپروز کجا است؟ درماهنامه گيله وا شماره 102 و مقالات منتشر شده ديگر .
2- سوداي گشودن مازندران دکتر هوشنگ دولت آبادي – مجله بخارا شماره 62 خرداد و شهريور 86
3- کهن ترين تدوين براي پنجه تنتره به شکلي مستقل و از نوع هندي آن در قرن دوازده ميلادي و به توسط نارايانا و در بنگال بوده است . سال تدوين اين کتاب ظاهراً قريب شش قرن پس از ترجمه برزويه طبيب بوده است .
آن چه که در اين مقاله به آن رسيده ايم بيان اين مطلب است که پنجه تنتره در شکل کليله که موضوع ترجمه برزويه و ابن مقفع بوده است احتمالاً توسط يک نفر مازندراني تدوين شده است، يعني، تدوين کتاب به زبان مردم مازندران در زماني قديم تر ازسده ششم ميلادي انجام گرفته است . درخواست اين کتاب از سوي انوشيروان ، از شاه مازندران، با توجه به تاريخ و سر گذشت مردم مازندران که موضوع تحقيق نگارنده بوده ، محتمل تر است و توجيه آن آسان تر از گمان رايج است . گمان رايج اين است که کتاب به درخواست انوشيروان از پادشاه هندوستان و توسط برزويه به ايران رسيده است . سندي دال بر وجود ارتباطي از اين دست بين انوشيروان و پادشاه هند در جايي ديگر از منابع تاريخي منعکس نشده است . اما چنين رابطه اي بين شاه مازندران و انوشيروان که قبل از مرگ پدرش قباد در مناطقي از ايران حکمران و يا فرماندار بوده است بسيار عادي به نظر مي رسد و در متن مقاله عنوان نموده ايم که بر اساس بعضي نکات در شاهنامه، به مازندران باستان در طول دوره اي از تاريخ ايران هندوستان اطلاق مي شده است . اين نکته را نيز ياد آور شديم که بر اساس گزارشات تاريخي قبل از آغاز سلطنت انوشيروان، مازندران به دست برادرش کيوس قتل عام و غارت مي شود و به استقلال سياسي و فرهنگي مردم آن جا پايان داده مي شود .
4- آثار باقيمانده از شبکه هاي آبياري و اسامي سنسکريت متعلق به نهر ها و آبادي ها که خود شناسنامه اي تاريخي است و سطح زير کشت برنج، نشانگر جمعيت بالنسبه زياد ساکن در مازندران عهد باستان است . بر اساس نظر کارشناسان، غله ارزشمند برنج در ازدياد جمعيت جهان نقشي بسيار موثر داشته است و اين موضوع شامل مردم شمال ايران نيز شده است چرا که آن ها اولين توليد کنندگان و مصرف کنندگان برنج در ايران بوده اند .
5- واژه ديو در اسطوره هاي ايراني موضوعي پيچيده را در مقابل پژوهشگر قرار مي دهد. شايد مهم ترين عامل دراين پيچيدگي، پوشيده باقي ماندن نقش تاريخي مهاجرت هندوان متمدن به مازندران است . جابه جايي اين مردم از شمال هـنـد به مازندران با آغازسلسله اشکانيان همزمان بوده است . آن زمان و تا قرن ها بعد بزرگان همين مردم داراي لقب احترام آميز ديو بوده اند. لفظي مشابه نيز در ادبيات مردم فلات ايران مرسوم بوده است ، واژه ديو با مفهومي اهريمني . اين مطلب ريشه سوء تفاهمات و گاهي هم سوء استفاده هاي سياسي شده است . به اعتقاد نگارنده بيان نقش تاريخي مردم مازندران قبل از اسلام مساله اي است که بايد بسيار به آن پرداخت .
اسطوره تهمورث ديو بند در شاهنامه به احتمال بسيار با ديوان مازندران که بزرگان مردم خود و احتمالاً بازرگان نيز بوده اند مرتبط است . به ويژه آن جا که ديوان مازندران متعهد به تعليم دانش به پادشاه تهمورث ويا احتمالاً افراد متعلق به او مي شوند . اين اسطوره يکي از مهمترين جلوه هاي حضور مردم مازندران در شکل گيري فرهنگ و تمدن ايراني پس از سقوط هخامنشيان و در آغاز شکل گيري امپراطوري اشکاني است . فردوسي در وصف اين مردم چنين مي سرايد :
چـــو آزاد گشــتنـد از بــنـــد او بجــســتنــد نــاچــار پــيــوند او
نبشــتن بـه خسرو بــياموخـتنـد دلش را بــه دانش بــيافروخــتند
نبشتن يکي نـه که نـزديـک سـي چه رومي چه تازي و چه فارسي
چه سغدي چه چيني و چه پهلوي زهر گونـه اي کان همي بشنوي
شايد اين نکته نيز جالب باشد که ياد آور شويم بر اساس يکي از افسانه هاي ايراني تهمورث شاه ايران همان است که امر به آغاز کشت برنج در طبرستان مي کند .
6- انحطاط امپراطوري گوپتا در اواسط قرن ششم در هند و قطع تجارت پر رونق دو کشور هند و روم و در نتيجه کاسته شدن از فعاليت تجاري ديوان مازندران از طريق جاده ابريشم (دامغان) مي تواند دليل ضعف مالي حکومت مازندران و در نتيجه غارت مردم آن به توسط شاهزاده ساساني کاوس و يا همان کيوس باشد . به احتمال زياد خراج به موقع و يا کافي اين مردم هميشه ضامن استقلال و امنيت آن ها در قبال حکومت قدرتمند مرکزي يعني امپراطوري ايران بوده است . عدم توانايي در انجام اين کار که با وقوع قحطي در فلات ايران هم زمان گرديد، مسبب فاجعه اي عظيم براي ساکنان مازندران در نود دو سال پيش از هجرت پيامبر اسلام مي شود . فردوسي در بيان همان قحطي چنين نقل مي کند :
زخشکي خورش تنگ شد در جهان مـيـان کـهـان و مـيـان مـهـان
زروي هــوا ابــر شــد ناپـــديــــد به ايران کسي برف و باران نديد
کيوس فرزند بزرگتر قباد است . او است که سه سال پيش از فوت پدرش قباد ، دست به غارت و قتل عام در مازندران مي زند.
پيوست 1
پنچاتنتره ،لغت نامه دهخدا
پنچاتنترا. [ پ َ ت َن ْ ] (اِخ ) مجموعه ٔ مشهور قصص و داستانهاي هندي که جنبه ٔ اخلاقي دارد و اساس کتاب کليله و دمنه ٔ فارسي و عربي است . اين مجموعه فضايل اخلاقي و اجتناب از رذائل و رعايت وظائف نسبت به خانواده و اجتماع و تدبير ملک را بوسيله ٔ امثال و سخنان خدايان و مردم وحيوانات که احساسات و کلمات انساني به آنها منسوب گشته تعليم ميکند و شامل پنج فصل است و به همين مناسبت آن را پنچا (پنج )، تن ترا (کتاب ) ناميده اند. صورت سانسکريت فعلي آن نسبةً جديد است و انشاء آن را به حکيمي برهمن بنام ويشنو کرمن که در قرن پنجم ميلادي ميزيسته نسبت کنند معذلک اصل کتاب بسيار قديم است و شايد به عصري که اعتقاد به تناسخ ظهور کرده مربوط باشد. بسياري از داستانهاي آن در ژالکس بودائي ديده ميشود و سرمشق قصص ازوپ (ايسوپوس ) يوناني است . در رساله ٔ شرح حال عبداﷲبن المقفع فارسي (صص 38-39) آمده است : از قسمت اصلي يعني داستانهاي هندي کتاب کليله و دمنه پنج حکايت آن (باب الاسد والثور، باب الحمامة المطوقه ، باب البوم والغربان ، باب القرد والسلحفاة، باب الناسک و ابن عرس ) بصورت مجموعه اي از قديم در هندوستان معروف بوده و اکنون نيز اصل سانسکريت آن باقي است و خود اين حکايات پنجگانه نيز که «پنج تنتر» يعني پنج کتاب نام دارد تهذيبي است از مجموعه ٔ قديمي ديگري که بعقيده ٔ «هرتل » مستشرق آلماني بتوسط يک نفر برهمن در حدود سنه 300 م . تأليف شده است . يک نسخه از اين مجموعه يعني پنج تنتر بقول مشهور در عهد انوشيروان (531-579 م .) به دست ايرانيها افتاد و ايرانيها آن را با بعضي داستانهاي ديگر هندي از سانسکريت به پهلوي ترجمه کردند و از مجموع آنها کتاب کليله و دمنه را ساختند - انتهي . برزويه اصل اين نسخه (کليلک و دمنک ) را از سفر هند با خود آورده به پهلوي ترجمه کرد. قصه ها و افسانه هائي که در ميان ايرانيان راجع به طريق کشف اين نسخه رايج شد گواهي ميدهد که چقدر مردم اين کشور به کتاب مزبور اهميت ميداده اند. تقريباً در همان ايام به زبان سرياني نيز نقل شد و چندي بعد ابن المقفع آن را به عربي ترجمه کرد (و ترجمه ٔ حال برزويه را به صورت ديباچه برآن افزود). سپس بلعمي آن را به پارسي از عربي برگردانيد و رودکي آن را بفارسي نظم کرد و ساير شعراي ايران نيز آن را با مختصر تحريفاتي به شعر درآوردند يا مأخذ حکايات خود قرار دادند؛ از جمله کليله و دمنه ٔ ترتيب داده ٔ نصراﷲ منشي و انوار سهيلي ، کاشفي و داستانهاي بيدپاي از بخاري . رجوع به ايران در زمان ساسانيان ترجمه ٔ رشيد ياسمي ص 301 شود.
پيوست 2
پنچه تنتره دا ئره المعارف بريتانيکا
پنچه تنتره مجموعه اي پنج بخشي به شکل داستان و به زبان حيوانات که در نسخي بي شمار چه در هـند و چه در ساير کشورهاي جهان تا کنون منتشر شده است . ورود کتاب به اروپا قرن يازدهم ميلادي با نام قصه هاي بيد پاي بوده است . پنجه تنتره کتابي آموزنده براي زندگي است و پند هاي برخاسته از موضوعات آن زيرکي و هوشمندي را موثر ترازياري جستن از ديگران نشان مي دهد .
کتاب داراي مطالبي به نظم و نثر و در فرم پنج قسمتي است . درمقدمه که خود بخشي از آن محسوب مي شود آمده که کتاب، آموزه هاي برهمني دانشمن ؛ ويشنوسرمان ، براي آموزش سه فرزند نا آموخته يک پادشاه است .
ازکتاب اصلي که به سنسکريت بوده است همچنين از نويسنده آن اطلاعي در دست نيست و تنها چيزي که در مورد آن مي توان گفت اين است که اين کتاب در فاصله زماني يک قرن قبل از ميلاد تا پنج قرن پس از ميلاد تدوين شده است . کتاب اصلي در قرن ششم ميلادي به زبان پهلوي (فارسي ميانه ) به توسط يکي از پزشکان پادشاه ايران به نام برزويه ترجمه شده است. اين ترجمه نيز باقي نمانده ولي نسخه اي به زبان سرياني از اين کتاب و نيز ترجمه معروف آن از زبان پهلوي به عربي به توسط ابن مقفع (وفات در 760 ميلادي ) به نام کليله و دمنه ( نام دو شغال که در اولين حکايت کتاب از آنان نام برده مي شود) باقي مانده است . کليله و دمنه ابن مقفع به نوبه خود به زبان سرياني وسپس در قرن يازده ميلادي به زبان يوناني ترجمه شده است . ترجمه اخير به لاتين و به زبان هاي اسلاو نيز برگردانده شد. ترجمه عبري از کتاب ابن مقفع در قرن دوازده ميلادي منشا ترجمه هاي بسيار به زبان هاي اروپايي شده است .
ترجمه ترکي کتاب در قرن هفده ميلادي با نام همايون نامه است ، بر اساس نسخه اي فارسي با نام انوار سهيلي و تاريخ آن قرن پانزده ميلادي است .
قصه هاي پنچه تنتره به کشور اندونزي نيز راه پيدا مي کند. انتقال کتاب شفاهي بوده و به کمک زبان کهن جاوه اي اتفاق افتاده است .
در هند نسخه اي با نام هيتو پادسا(اندرزهاي نيکو ) به توسط مولفي با نام نارايانا در قرن دوازده ميلادي تنظيم شده ، به نظر مي رسد نسخه اخير برداشت مستقلي از محتواي کتاب اصلي بوده است . انتشار اين کتاب در بنگال بوده است .
کتابنامه :
1- ساري و آغاز تمدن برنج در مازندران و گيلان ، درويش علي کولاييان – نشر شلفين
2- مازندراني و سنسکريت کلاسيک – روايت واژه ها ، درويش علي کولاييان ،نشر چشمه
3- تاريخ طبرستان رويان و مازندران – ظهيرالدين مرعشي – تصحيح برنهارد دارن
4- نمونه هاي نخستين انسان و نخستين شهريار در تاريخ افسانه هاي ايران– آرتور کريستين سن – ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلي نشر چشمه
5- شاهنامه حکيم ابوالقاسم فردوسي – بر اساس چاپ مسکو
6- ايران در زمان ساسانيان – پروفسور آرتور کريستينسن- ترجمه رشيد يلسمي – ويراستار دکتر حسن رضايي باغ بيدي .
7- مرزبان نامه بکوشش دکتر خليل خطيب رهبر انتشارات صفي عليشاه
اسفند 87-ساري
: برای مقاله ای تازه در این زمینه به همین قلم ، به آدرس زیر مراجعه فرمایید